Android...سرزمین آندروید
دنياي دانلود انواع برنامه موبايل و نرم افزار وكتاب موبایل ،کتابهای اموزشی و مطالب اموزشی...
پنج شنبه 4 ارديبهشت 1393برچسب:, :: 11:52 ::  نويسنده : ABD

 

پدر و مادرت را نگاه کن. نگاه کردن به جمال مادرت خودش عبادته
فرمان مادر را ببر، ببین که چه بر سر تو خواهد آمد. هرچه مادرت سخت گیر تر باشد فرمانش را ببر ...
اگر مادرت تند باشد فرمان بردن از او اثرش بیشتر است.
فرمان مادر ِ خوش اخلاق را که همه می برند.
اگر به غریبه هم بگوید اینجا بیا، خواهد گفت خانم چه می گویید، چشم. کارش را رها می کند و بار او را بر میدارد و یا راه او را باز می کند. 

اگر مادر و پدر تندی دارید تا فرمان او را بردید آن وقت می فهمید چه کرده اید. خداوند متعال نشانت خواهد داد که ببین چه کرده ای،
کار بزرگان را انجام دادی، با ما رفیق و انیس و مونس شدی ...


حاج محمد اسماعیل دولابی
 
پنج شنبه 4 ارديبهشت 1393برچسب:, :: 11:47 ::  نويسنده : ABD

دو شنبه 16 بهمن 1391برچسب:معمای افراد خال دار , :: 10:36 ::  نويسنده : ABD
 
 

 

- ۱۰۰ نفر آدم با هوش در یک سالن زندانی هستند.

-
حداقل یک نفر و حداکثر همه آنها دارای یک خال بر روی صورتشان هستند.

-
هیچ کدام از این افراد نمی دانند که آیا خود دارای خال هستند یا نه.

-
به آنها گفته شده که به ازای هر آدم خال دار یک شبانه روز (نه کمتر و نه بیشتر) مهلت دارند که آدم های خال دار از سالن بیرون بیایند.

-
این افراد نمی توانند هیچ ارتباطی با افراد دیگر موجود در سالن برقرار کنند.

-
تنها ارتباط موجود دیدن صورت افراد دیگر است.

-
به هیچ امکانی هم دسترسی ندارند که صورت خود را ببینند.

-
خلاصه پیغام و پیام و آینه و …. ممنوع است.

-
تعداد افراد خال دار معلوم نیست.

سؤال : با چه روشی ممکن است که فقط افراد خال دار در پایان مهلت تعیین شده (n روز به ازای n خال دار) از سالن خارج شوند؟



ادامه مطلب ...
چهار شنبه 20 دی 1391برچسب:داستان های کوتاه اموزنده, :: 15:43 ::  نويسنده : ABD
داستان های کوتاه اموزنده

جملات قصار زیبا از بزرگان   جملات کوتاه و آموزنده و جالب جدید

جملات قصار زیبا از بزرگان   جملات کوتاه و آموزنده و جالب جدید

جملات قصار زیبا از بزرگان   جملات کوتاه و آموزنده و جالب جدید

سه شنبه 11 مهر 1391برچسب:, :: 16:3 ::  نويسنده : ABD

نمیدانم کجایی

در وجودم نهفته شدی...

در بین دستانم...

در قلبم...

در گوشه چشمانم...

در آسمان ایمانم...

 

در کجا نشسته ایی

کنار ساحل آرامش من

آنجا که تپش قلبم به شماره میفتد

شاید آنجا که شاپرکی بر گل آرام مینیشیند

 

کجا تو هستی که اینگونه به وجودم ملحق میشوی

در بی خوابی هایم

در شبهایه بی قراریم...

در متن تمام تنهاییم

چگونه تو آرام گرفتی در این آشوب

 

تو کجا آشکار اینگونه پنهان شده ایی

در زیر پوست من

چه لطیف میجهی...

تو در فراسوی هر زمان

در هر جای این مکان

با منی...

طوری روحم با عشق تو آمیخته شد که انگار

تو خود منی...

سه شنبه 11 مهر 1391برچسب:نیست,,,,نگرد, :: 16:2 ::  نويسنده : ABD

کسی را می‌خواهم، نمی‌یابمش

می‌سازمش روی تصویر تو

و تو با یک کلمه فرو می‌ریزی‌اش

تو هم کسی می‌خواهی، نمی‌یابیش

می‌سازی‌اش روی تصویر من

و من نیز با یک کلمه …

اصلا بیا چیز دیگری نسازیم

و تن به
زیبایی ابهام بسپاریم

فراموش شویم در آن‌چه هست

روی چمن‌های هم دراز بکشیم

به نیلوفرهامان فرصت پیچش بدهیم

بگذار دست‌هایم در آغوش راز شناور شوند

رویای
عشق در همین حوالی مبهم درد است شاید!

سه شنبه 11 مهر 1391برچسب:, :: 16:1 ::  نويسنده : ABD

خدایا ساده از خطاهایم بگذر. ....

........همانگونه که ساده از آرزو هایم گذشتی...

سه شنبه 11 مهر 1391برچسب:, :: 16:0 ::  نويسنده : ABD

مــن زانــو هـایـم را بــه آغـوش کــشیده بـــودم...


وقتــی تــو بــرای آغــوش دیـگری...

زانــو زده بـودی ...

سه شنبه 11 مهر 1391برچسب:, :: 15:59 ::  نويسنده : ABD

وقتی از چشم تو افتادم دل مستم شکست
عهد و پیمانی که روزی با دلت بستم شکست

ناگهان- دریا! تو را دیدم حواسم پرت شد
کوزه ام بی اختیار افتاد از دستم شکست

در دلم فریاد زد فرهاد و کوهستان شنید
هی صدا در کوه،هی “من عاشقت هستم” شکست

بعد ِ تو آیینه های شعر سنگم میزنند
دل به هر آیینه،هر آیینه ایی بستم شکست

عشق زانو زد غرور گام هایم خرد شد
قامتم وقتی به اندوه تو پیوستم شکست

وقتی از چشم تو افتادم نمیدانم چه شد
پیش رویت آنچه را یک عمر نشکستم شکست …

سه شنبه 11 مهر 1391برچسب:, :: 15:57 ::  نويسنده : ABD

گاه می اندیشم خبر مرگ مرا با تو چه کس می گوید؟

 آن زمان که خبر مرگ مرا می شنوی

روی تو را کاشکی می دیدم

شانه بالا زدنت را بی قید و تکان دادن دستت که مهم نیست زیاد و تکان دادن سر را که عجب!

عاقبت مرد؟

افسوس....

سه شنبه 11 مهر 1391برچسب:, :: 15:56 ::  نويسنده : ABD

 

نهج البلاغه،بالاترين كلام مخلوق،پس از كلام خالق


فكر و انديشه كن تا بينا گردي.

چون خرد كمال گيرد،گفتار نقصان پذيرد.

به يقين خفتن به كه با دو دلي نماز گزاردن.

علم زندگي است،و ايمان سبب نجات و رستگاري.

چيزي براي جلب محبت مانند سخاوت و نرمخويي و خوش خلقي نيست.

خوشا آنان كه قرآن را به جانشانبسته دارند و دعا را ورد زبان.

نجات و رستگاري قرين و همراه ايمان است.

سخاوت بي خواستن بخشيدن است،وآنچه به خواهش بخشند يا از شرم است و يا از بيم سخن زشت شنيدن.

ستوده تر از بلاغت در گفتار،خموشي است در جائي كه سخن گفتن شايسته نيست.

چه بي شرم است انسان نادان.

هيچ كس چيزي را در دل نهان نكرد،جز كه در سخنان بي انديشه اش آشكار گشت و در صفحه رخسارش پديدار.

به زودي به تو خواهد رسيد آنچه براي تو مقدر شده پس كسب و كار را آسان بگير و آهسته تر كار كن.

كسي كه بر خدا توكل كند كمك خدا را از دست نخواهد داد.

بار خدايا تو مرا از خودم بهتر مي شناسي و من خود را از آنان بيشتر مي شناسم.

خدايا ما را بهتر از آن كن كه مي پندارند و بيامرز از ما آنچه را كه نمي دانند.


حديث عشق اگر خواهي بيا با ما

سه شنبه 24 مرداد 1391برچسب:, :: 21:38 ::  نويسنده : ABD

ز ليلايي شنيدم يا علي گفت

 

به مجنوني رسيدم يا علي گفت

مگراين وادي دارالجنون است

كه هر ديوانه ديدم يا علي گفت 

نسيمي غنچه اي را باز ميكرد

به گوش غنچه كم كم يا علي گفت

چمن با ريزش باران رحمت

دعايي كرد او هم يا علي گفت

يقين پروردگار آفرينش 

به موجودات عالم يا علي گفت 

خمير خاك آدم را سرشتند

چو برمي خواست آدم يا علي گفت

صبا دو بال خود با باد برده

سليمان بس كه محكم يا علي گفت 

مسيحا هم دم ازعجاز ميزد 

زبس بيچاره مريم يا علي گفت 

علي را ضربت كاري نمي شد 

گمانم ابن ملجم يا علي گفت 

مگر خيبرز جايش كنده مي شد

يقين آنجا علي هم يا علي گفت


 

چهار شنبه 14 تير 1391برچسب:, :: 18:48 ::  نويسنده : ABD

برمهدي وآن هاله نورش صلوات*

برخال لب وجام ظهورش صلوات*

بي پرده همه انس وملك ميگويند برسال ومه ووقت ظهورش صلوات

عشق امدو آتش به همه عالم زد...

چو سپيد شد در برم....عشق فرياد زدكه خونين جگري پيدا شد...

دو شنبه 12 تير 1391برچسب:, :: 11:40 ::  نويسنده : ABD
هیچ وقت با کسی بیشتر از جنبه اش شوخی نکن“حرمت ها شکسته میشود”هیچ وقت به کسی بیشتر از جنبه اش خوبی نکن“تبدیل به وظیفه میشود”
دو شنبه 12 تير 1391برچسب:, :: 11:30 ::  نويسنده : ABD
اصلا چرا دروغ، همین پیش پای تو گفتم که یک غزل بنویسم برای تو احساس می کنم که کمی پیرتر شدم احساس می کنم که شدم مبتلای تو برگرد و هر چقدر دلت خواست بد بگو دل می دهم دوباره به طعم صدای تو از قول من بگو به دلت نرم تر شود بی فایده ست این همه دوری ، فدای تو! دریای من ! به ابر سپـردم بیـاورد : یک آسمان ، بهانه ی باران برای تو ناقابل است ، بیشتر از این نداشتم رخصت بده نفس بکشم در هوای تو

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 16 صفحه بعد

درباره وبلاگ

سلام.خوشحالم که به دیدارمن امدید.خوشحال میشم با نظراتتون بهم کمک کنید .امیدوارم از وب خودتون خوشتون بیاد و لحظات خوبی راداشته باشید.بازم بهم سر بزنید... آرزومند آرزوهایتان هستم.
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوانAndroidو آدرس lordabd.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.

حالا دیدید که موافق موافق موافقم...پس دل دل نکن... لینک کن...





نويسندگان